اشعار کیکاووس یاکیده
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

نويسندگان
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان وبلاگ هوش سیاه 2 و آدرس hooshesyah2.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





  

می گویند

در میان کلام مقطع و خاموش نفَسها

پیچکی می روید

با برگهای داس

تا راه رسیدن به ایستگاه را

هموار کند .

نگران نباش

باران که بگیرد

تمام راه دوباره سبز می شود .


 

درشکه ای می خواهم سیاه

که یاد تو را با خود ببرد

یا نه ،

نه ،

یاد تو باشد

مرا با خود ببرد .


های بانو


شوخی نکن


چشمِ خسته، بسته می شود



قلب خسته


می ایستد

می ایستد....!

______________________

بگذار در دور دست جزئی از خيال باشم...

مثل كشتی...

دور كه هستم شاعرم ، پشت به خورشيد ، جزئی از افق...!

 نزديك شوم ، من هم فرياد ديدبانم و دكل...بادبانم و زنجير...!

______________

در نبود تو

آینه ی شمعدانی ساخته ام

در آینه باد می آید

تو دور می شوی و چشمان بی ستاره

خاموش می شوند

با دستانی پر از نقره و رویا

_____________

از ظهر تا غروب طول کشید دشتی را شخم زدم

تا دفنش کردم

بد عادت شده بود

جلو تر از من راه می رفت تا زود تر به تو برسد!

سایه ام را می گویم

که خواب دیده بود

تو به دیدارش آمدی...!

________________

در پیاله ای

به رنگ چشمان تو

غرق خواهم شد

فردا

در ساحل پیاله

خواب

ریشه خواهم داد

تو خواهم بود...!

 ______________________
اصلا
بی خیال ،
اگر شعرهایم را باد برد...
دل خوشم به همین ،
که دست هایت در برابر باد پناهم خواهد داد ...
پناهم خواهد داد ؟!!
___________

تنهایت می گذارم، می روم اسب خیالم را بیاورم، اندکی احساس ترس تنهائی را تازه کن زود برمی گردم

کمی دیر
مانند همیشه
به رویم نیار
از تردید و ترس
خسته ام
پر غبار از تدفین شان
فاتحه‌ای می خوانم
چیزی اگر مانده بود
از من
می آیم 
تو هم
لبخند رویایت را
که در گنجه گذاشته‌ای
بیرون بیاور

"کیکاوس یاکیده"

 

 

8

 

زندگی قرص نانی است
روی آب حوض خانه‌ی خاطرات
سهم ماهی های سرخ
که همیشه عاشقند
باور کن

*******


تا لذت خرج آخرین سکه باخته ام ،
چه خوب است چیزی برای باختن ،داشتن!!!

********

شکافی است میان ما
با این همه در انتها به هم خواهیم رسید!
هیاهو می شکند
سکوت _
در ابتدایی جهان پنهان در این جهان
لبریز از حیرت
یکی می شویم
شرمگین دشمنی ها

***********


آن قدر بگویی برو
وکسی نباشد برود
آن قدر بگویی
و کسی نباشد بفهمد می گویی
دست بردار
و کسی نباشد
بفهمد می گویی
نرو
آن قدر
که نتوانی بروی

**********

چه کودک است 

زمان

هنوز 

.......

زمین 

کتابی ایست 

در باد 

برای سرگرمی خورشید 

ما حروف نوشته آن در جستجوی قصه ای 

که می خواند

خورشید

**********

آن دم

که دریا و آسمان

گم میشود

پرواز خواهم آموخت

پیش از آن که چشمان تو

دوباره باز شود

*****************

آویخته ام

از جایی که نمی دانم چیست

آویخته ام

از جایی تا بیداری

یا خواب

یا آب

تنها فریادی، فاصله است


در آغاز ِ عشق 

شاید 

ایستاده ام!

بانو!

**************

با عینک هم
خیال تو را
تار میبینم

گویی فصل موسیقی ظهور تو
آغاز شده است...

****************

 

بگو !

حرفت که تمام شد ، به چشمان من خیره نشو .

شتاب کن ؛

از حوالی باران تا کمی بعد از آن مردم شتاب می کنند .

مردم باش .


سر راه چیزی نبود .

از نردبان عابر پیاده بالا بیا .

روی پل نامه ای گذاشته ام .

بی چتر باز ، باز نکن .

 

 کیکاووس یاکیده

 

7

 

 

زنبیل ِ پیرزنی را بردم
که هیچ نمی شناختمش
گفت: به خانم سلام برسان!

با تو صمیمی بود
که می گفت خانم!؟
بعد از آن دیگر با زنبیل ندیدمش.

 

******

صخره/ دردى است که زمین مى زاید

تا به آب هاى شور دریا/ مرهمش گذارد

**********

بنفشه ها
راز ِ سحر ِ رقص ِ تو را
نمی دانند

باغبان
چشم هایش
آبی 
نیست

**********

من اینچنین خاک آلود
از تدفین رفتنت آمده ام

بارانی ام را بگیر
خیس از تمناست

فانوس را بگیران!

****

راه بر دختران می‌بندد
میان‌شان
بوی تو را می‌جوید
و گاه با یکی
که خورشید صدایش می‌کند
می‌رود
کسی که
سایه‌ی من نیست

************

پای رفتنم 
پای رفتنم را پيش تو گذاشته ام 
يادت هست 
که نروم؟ 
حال 
تورفته ای 
با پای من؟ 
يا پای من رفته است 
با تو؟

***********

اگر خورشید
با مرگ برود
تمام درختان، شکل من خواهند بود

بی خورشید
...

بی بانو

*****

بيست وچهارم پاييز:

ديروز به دنيا آمدم 

عاشق شدم، ديروز

و ديروز بود

كه من مردم



بيست وپنجم پاييز:

امروز، زاده شدم

ظهر ،عاشق خواهم شد

و غروب خواهم مرد تا...



بيست وششم پاييز: 

كه در من زاده شوي،

با تو هستم عشق پاييزي عشاق 

و…آنگاه 

هرگز پاييز نخواهد شد

***********

کشتی های عاشق 
سوت می کشند

مردانِ عاشق، آه

طعمشان یکی است!

***********

های بانو
خواب دیدم
در کوچه ها
رازهایم را می فروشند
لبخند می خرند
راست است که می گویند
لبخند
در خواب شگون ندارد؟!

********

دیشب، ماه

در حوض ِ خانه ی مادربزرگ

ماهی سرخی زایید

عاشق ِ خورشید

پر قصه و بی صدا

بی صدا

***************

فنجانی می‌شناسم
طعم تلخ بوسه اش
با رقص بخاری پیش چشم
شیرین
و در انتهایش هزار کولی سرگشته
خورشید به دوش
تو را میجویند

**********

 رازم را حتی به آینه 

نگو 

به ترسیم خودسرانه چهره ات 

می ایستد

 

**************

 

سال هاست
که سهمی از قفسی دارد
و بی تویی 
مرگ با من

********

مرا نگاه کن 
چه زیبا، چه با شکوه در آبم!؟
هر چند بی شکوه
پر شکوه


در انتهای راه
منتظر می مانم 
منتظر

 

6

"لمس عشق"
مردی که در ایستگاه نایستاده است

چتری ندارد

باران را نمی شناسد

چرا زندگی می کند؟

چه را

زندگی می کند؟

زندگی می کند؟!

======================

پروانه ای مسافر من بود

دبروز

که انتظار فردایی را نمی کشید..

پروانه ها

بودن را به اندازه ی یک عشق

خلاصه کرده اند!...

===================

پنجره ای است

که به چشمان تو باز می شود

جهان!
==================

مرا ببخش

که با دوریت زنده ام

هنوز...
======

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





[ یک شنبه 9 تير 1392 ] [ 10:17 ] [ حامد قاسمی ]

درباره وبلاگ

به سایت رسمی هوش سیاه 2 خوش امدید
آرشیو مطالب
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 19
بازدید دیروز : 2
بازدید هفته : 19
بازدید ماه : 27
بازدید کل : 20412
تعداد مطالب : 28
تعداد نظرات : 6
تعداد آنلاین : 1

وبسایت رسمی هوش سیاه2

وبسایت هوش سیاه